کد مطلب:129867 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:212

یزید و فرار از مسئولیت قتل امام حسین
در بررسی تاریخ فاجعه ی كربلا می بینیم كه سخنانی شگفت انگیز از یزید صادر شده؛ كه شایسته تأمل می باشد. از آن جمله است:

وای بر ابن مرجانه، خدا او را بكشد. به خدا سوگند اگر میان او و حسین (ع) خویشی بود، این كار را نمی كرد» [1] «خداوند پسر مرجانه را لعنت كند...» [2] ، «من از بیرون آمدن ابا عبدالله، هنگام بیرون آمدنش، و از قتل او هنگامی كه به قتلش رساندند آگاه نبودم» [3] ؛ «شما خویشتن را بنده ی عراقیان كردید. من نه از خروج ابا عبدالله آگاه بودم و نه از كشته شدنش» [4] ؛ «خداوند پسر مرجانه را لعنت كند. به خدا سوگند اگر من نزد حسین (ع) بودم هر آنچه از من می خواست به او می دادم و به هر وسیله ای كه می توانستم، مرگ را از او دفع می كردم، اگر چه با هلاكت بعضی فرزندانم بود. ولی خداوند آنچه را دیدی رقم زد» [5] «من بدون كشتن حسین (ع) نیز از فرمانبرداری شان راضی بودم، خداوند پسر سمیه را لعنت كند. اگر من به او نزدیك بودم، از او در می گذشتم»؛ [6] «ولی عبیدالله زیاد نظر مرا در این باره ندانست و در قتل وی شتاب كرد و او را كشت»؛ [7] «به خدا سوگند، ای حسین اگر من نزد تو بودم، تو را نمی كشتم» [8] ؛ «چنانچه میان تو و پسر مرجانه رابطه ی خویشاوندی


می بود، هر آنچه را می خواستی به تو می داد»؛ [9] «خداوند لعنت كند پسر مرجانه را، به خدا سوگند من فرمان قتل پدرت را به او ندادم؛ و اگر عهده دار جنگ با او بودم، او را نمی كشتم». [10] .

این گونه سخنان به سه عامل بازمی گردد:

یكم - دروغگویی یزید - از مردی كه آشكارا به فسق و فجور می پردازد و به عیان نسبت به خداوند كفر می ورزد، شگفت نیست كه دروغ بگوید. او چگونه ادعای بی خبری می كند و مسؤولیت را به گردن فرماندارش، عبیدالله بن زیاد، می اندازد؟ در حالی كه مسبب اصلی این جنایت بزرگ خود اوست!

مگر او نبود كه به فرماندارش، ولید، نوشت و به او فرمان داد كه اگر حسین (ع) بیعت نكرد او را بكشد؟

مگر او نبود كه فرمان ترور امام (ع) در موسم حج را صادر كرد؟

مگر او نبود كه بارها به عبیدالله نوشت و او را به جنگ با حسین (ع) و قتل وی فرمان داد: همه ی این دلایل قوی و شواهد انكارناپذیر گواه دروغگویی اوست.

دوم - دگرگون شدن اوضاع و احوال و بیم او از زوال حكومتش. دلیلش هم این است كه او در آغاز از قتل حسین (ع) شادمان شد، اما پس از آن با مشاهده ی نشانه های فتنه و مشكلات عدیده ای كه در قلب پایتخت و حتی در خانه اش پدید آمد، به اظهار پشیمانی پناه برد، مورخان نیز به این موضوع اشاره كرده اند. ابن اثیر گوید: چون سر حسین (ع) به یزید رسید وضع ابن زیاد در نزد او نیكو شد و بر منزلت او افزود و او را به خود نزدیك كرد و كارش او را خوشنود ساخت. اما اندكی نگذشت كه شنید مردم با او كینه می ورزند و او را نفرین می كنند و دشمنام می دهند. از این رو از قتل حسین (ع) پشیمان گردید. [11] .

ذهبی نیز همانند، این روایت را این گونه نقل كرده است: عبیدالله پس از كشتن حسین (ع) و خاندانش، سرهای شان را نزد یزید فرستاد. او در آغاز از كشتن آنها شادمان شد، اما اندكی بعد از قتل آنها پشیمان گشت. [12] .


شیخ محمد صبان گوید: او پس از مشاهده ی دشمنی مسلمانان و كینه ی جهانیان نسبت به خود پشیمان گشت. این داستان تصدیق كننده سخن رسول خدا (ص) است كه فرمود: اهل بیتم پس از من به وسیله ی امتم به قتل رسیده، مورد تعقیب قرار خواهند گرفت. بیشترین كینه را نسبت به ما بنی امیه و بنی مخزوم دارند. این روایت را حاكم روایت كرده است. [13] .

نیز شواهد متقن دیگری در این باره وجود دارد كه در مبحث «تغییر معادله و بیم فتنه» ارائه خواهد شد.

سوم - هیچ بعید نیست كه شماری از ایادی مزدور چنین روایت هایی را در كتاب های تاریخ و زندگینامه ها درج كرده باشند تا بدین وسیله یزید را پاك و تبرئه كنند - هر چند كه او را اگر در دریا هم بیندازند پاك نمی شود - و پس از آن قضیه را مبهم جلوه دهند؛ و زمینه را برای كسانی چون ابن تیمیه و همفكرانش آماده سازند. اما ستردن خارهای گون با كف دست از این آسان تر است.


[1] انساب الاشراف، ج 3، ص 424.

[2] همان، ص 419.

[3] الامامة و السياسة، ج 2، ص 8.

[4] العقد الفريد، ج 5، ص 131.

[5] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 74؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 192؛ بحارالانوار، ج 45، ص 131 و 146.

[6] تجارب الامم، ج 2، ص 74.

[7] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 80؛ بحارالانوار، ج 45، ص 326.

[8] تاريخ الطبري، ج 4، ص 352.

[9] مثيرالاحزان، ص 99.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 162.

[11] الكامل في التاريخ، ج 4، ص 87.

[12] سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 37.

[13] اسعاف الراغبين، ص 188.